راننده کوچولو
الهی من فدای دست فرمونت مامانی فکر نمیکنی زیادی بار زدی ؟ ...
نویسنده :
مامانی
1:57
مهمانی
عزیزم امروز باهم دوتایی مثل همیشه رفتیم مهمانی .آخه بابایی کارش طوریه که روزا نمیتونه باهامون بیاد بیرون.عیبی نداره خوب منو قندوعسلم میریم وحالشو میبریم مگه نه مامانی جونم .رفتیم خونه عموی بابای عارف برای شام راستی مامانی دینا ودانیال هم اونجا بودن .دینا کلی بغلت کرد باهات بازی کردمامانی انشاالله بزرگ که شدی دوتایی باهم میتونین بازی کنین.ولی فکر میکنم تا اون موقعه دینا واسه خودش خانومیه.عیبی نداره تو دانیال هم بازیهای خوبی میشین..راستی مامانی من چندتا عکس ازتون انداختم تا بزرگ که شدی داری اینا رو میخونی حداقل یه عکس از اون روزا داشته باشی. ...
نویسنده :
مامانی
1:33
عزیز دل مامانی
عزیز دل مامانی انقدر روز و شب مشغول رسیدن بهت میشم که زیاد وقت ندارم واست بنویسم از شیطتنت های این روزات الهی مامانی قربونت روز به روز شیرین تر میشی.الان که دارم واست مینویسم ساعت 12:40وروجک مامان خوابوندمت تا بتونم واست بنویسم .عزیزدلم هر وقت از خواب بیدارکه میشی زودی مامانی و بابای رو نگاه میکنی ومیخندی خوش روی مامانی فورا میخوای که دمه رو شی گلم فکر کنم داری یاد میگیری که سینه خیز بری.الهی من فدای مامانم شم که چند وقتیه که غذا خورشده .نمیدنم چرا کمی بد غذایی خوب زیادم تعجب نمی کنم چون مثل بابایتی دیگه.شایدم از بازیگوشی زیاد ...
نویسنده :
مامانی
1:00
شیرخوارگاه علی اصغر
مامانی قشنگم واسه اولین بار شماروبه شیرخوارگاه علی اصغر بوردم به همراه مادر جون فرشته وداداشی هیرادوخاله جون .واونجا چند تا عکس به یادگار برات انداختم.الهی حضرت علی نگهدارت. واینم داداشی هیراد که داره باز گریه میکنه ...
نویسنده :
مامانی
1:59
عکسای نفس مامان
افسوس
مامان نازم الان که من دارم واست خاطره می نویسم حالا شما دیگه 7ماهتون شده.ببخش مامانم که نتونستم ازبدو تولد واستون جیزی یاداشت کنم تلاشمو می کنم که بعد این همش از کارات وشیرین زبونی هات واست بنویسم. ...
نویسنده :
مامانی
1:11
فقط واسه مامانی نازم
خاطرای واسه قنر عسل
قندوعسل مامان 92/04/19 ساعت 9:00صبح اولین روز ماه رمضان خدا بهترین هدیه زندگیمونو به منو بابا عارف داده.یه فرشته کوچولوی ناز مامانی.اسمت وگذاشتیم آرمند.وحالاشدی بودونبودمون ...
نویسنده :
مامانی
22:33